شبي پرسيدمش با بي قراري
به غير از من کسي را دوست داري
دو چشمش از خجالت بر زمين دوخت
ميان گريه هايش گفت آري
به دل گفتم که يارم مهربان است
که اينگونه سراغ دلربان است
دِلم آوازه دادش ناگهاني
رُخش با من دلش با ديگران است
درخت غم در وجودم کرده ريشه
به درگاه خدا نالم هميشه
جوانان قدرِ يکديگر بدانيد
اجل سنگ است و آدم مثل شيشه.
نظرات شما عزیزان:
|