می دونم اومدی بازی ، نمی خوام تو این آخرین بازی زندگیم ، ببازی ، خودتو راحت كن و فكر كن كه جبران
گذشتست ، اومدی بشكنی بشكن ، از من ساده چی مونده ؟ قبل تو هر كی بوده تموم تار و پود و
سوزونده ، تو هم از یكی دیگه سوختی میخوای تلافی باشه ، بیا این تو و دل و باقی احساسی كه مونده ،
دل ما اونقده پارست ، موندنش مرگ دوباره است ، آسمون سینه ی ما خیلی وقت بی ستارست ، همینی
كه باقی مونده ، واسه دلخوشیه تو ، بشكن ، تیكه تیكه هام رو بردن ، آخرینشم تو بكن و ببر ، یقتو نمی
گیره هیچ كس آخه من اینجا غریبم ، بزن و برو عزیزم مثل هر كس كه زد و برد ، طفلی این دل كه همیشه
به گناه دیگرون مرد ، نفرتت رو از غریبه سر یك غریب خراب كن ، خنده ی كوتاهمم رو بیا گریه كن ، عذاب
كن ، مهمم نیست كه چه جرمی یا گناهی داشت این دل ساده من ، باقی دلم یه مشت خاك ، همینم
میخوام نباشه ، عقده های یك شكست رو خالی كن سر دل من ، دیگه متروك مونده و سرد خاك پیر ساحل
من ، از نگاهات خوب می فهمم كه تو فكرت یه فریبه ...
بازی بسه پاشو بشكن من غریب و تو غریبه ...
نظرات شما عزیزان:
|