نويسندگان



آثار تاريخي يك عاشق



دوستان عاشق تنها



دوستان عاشق



وضعیت من در یاهو



آمار وب



طراح قالب:



موزیک و سایر امکانات





توی قلبت جایی واسم نیست

 

  توی قلبت جایی واسم نیست نمی گم كسی رو داری..
 اما دیگه باورم شد كه می خوای تنهام بذاری
دیگه دستاتو ندارم دیگه چشمات مال من نیست...
 اون نگاه جستجو گر این روزا دنبال من نیست..
 نمی گم داری می گردی دنبال یه عشق تازه
 اما كوله بارو بستی در به روی كوچه بازه...
 تو میری من نمی دونم كه گناه من چی بوده..
 اما هر دلیلی باشه واسه رفتن تو زوده
 توی قلبت جایی واسم نیست نمی گم كسی رو داری...
 اما دیگه باورم شد كه می خوای تنهام بذاری..
 دیگه دستاتو ندارم دیگه چشمات مال من نیست
 اون نگاه جستجو گر این روزا دنبال من نیست...
چی بگم من از درونم تو همه چی رو می دونی..
همه حیرتم از اینه چرا پیشم نمی مونی
من هنوزم نمی دونم تو مسافر كجایی...
 نمی دونم كجا میری توی قرن بی وفایی..
 توی قلبت جایی واسم نیست نمی گم كسی رو داری
 اما دیگه باورم شد كه می خوای تنهام بذاری...


[+] نوشته شده توسط ابوذر در 9:49 | |







آواز باد و باران........

 

 

ای مهربـانتـر از برگ در بوسه های باران ....

بیـــــداری ستــــــاره در چـــــشـــــــم جویباران

آیینه نگـــاهت پـــیوند صــبــــح و ســـــــاحل ....

لبخـند گــاهگــاهت صــــبــــح سـتـــــاره باران

بــآزا که در هــوایت خــــامـــــوشی جنـــــونم ....

فریـــــادهــا برانگیــخت از سنــگ کوهساران

ای جویـبار جــاری ، زین سایه برگ مگریز ....

کاین گونه فرصت از کف ، دادند بی شماران

گفتی : ((به روزگاری مهری نشسته)) گفتم ....

بیـرون نمیتوان کرد (( حتی )) به روزگاران

بیگانگی ز حـد رفــت ای‌ آشـنـــا مپــرهیز ....

زیــن عــاشق پشیمــان ، سرخیـل شرمساران

بیش از مـن و تـو بسیار،بسیار نقش بستند ....

دیــــوار زندگـــــی را ، زیـــن گـونه یــادگاران

وین نغمـه محـبت ، بعــد از مـن و تـو مـاند ....

تا در زمــــانه بـــــاقــی است آواز باد و باران

                                                             

شفیعی کدکنی

[+] نوشته شده توسط ابوذر در 16:4 | |







عشق آن شب مست مستش کرده بود

عکس های عاشقانه فانتزی تخیلی و رویایی

 

یک شبی مجنون نمازش را شکست

بی وضو در کوچه لیلا نشست

عشق آن شب مست مستش کرده بود

فارغ از جام الستش کرده بود

گفت یارب از چه خوارم کرده ای

بر صلیب عشق دارم کرده ای

خسته ام زین عشق دلخونم نکن

منکه مجنونم تو مجنونم نکن

مرد این بازیچه دیگر نیستم

این تو و لیلای تو من نیستم

گفت ای دیوانه لیلایت منم

در رگت پیدا و پنهانت منم

سالها با جور لیلا ساختی

من کنارت بودم و نشناختی

عشق لیلا در دلت انداختم

صد قمار عشق یک جا باختم

کردمت آوارهء صحرا نشد

گفتم عاقل می شوی اما نشد

سوختم در حسرت یک یا ربت

غیر لیلا برنیامد از لبت

روز و شب او را صدا کردی ولی

دیدم امشب با منی گفتم بلی

مطمئن بودم به من سرمیزنی

در حریم خانه ام در میزنی

حال این لیلا که خوارت کرده بود

درس عشقش بیقرارت کرده بود

مرد راهش باش تا شاهت کنم

صد چو لیلا کشته در راهت کنم


[+] نوشته شده توسط ابوذر در 14:50 | |







ميان گريه هايش گفت آري

برای دیدن سایز بزرگ روی عکس کلیک کنید
نام:  47028547685780379635.jpg
مشاهده: 65
حجم:  73.7 کیلو بایت

 

شبي پرسيدمش با بي قراري

 

 

به غير از من کسي را دوست داري

 

 

دو چشمش از خجالت بر زمين دوخت

 

 

ميان گريه هايش گفت آري

 

 

به دل گفتم که يارم مهربان است

 

 

که اينگونه سراغ دلربان است

 

 

دِلم آوازه دادش ناگهاني

 

 

رُخش با من دلش با ديگران است

 

 

درخت غم در وجودم کرده ريشه

 

 

به درگاه خدا نالم هميشه

 

 

جوانان قدرِ يکديگر بدانيد

 

 

اجل سنگ است و آدم مثل شيشه.

 


[+] نوشته شده توسط ابوذر در 14:39 | |







دل نوشته هاي عاشقانه

 

من اگه خدا بودم...

اینقدر هوای دو نفره رو به رخ تک نفره ها نمیکشیدم...




نـتــرس از هجـــــ ـــ ـوم حـضــــــ ــــ ــورم ..

چــــیزی جــــ ـــ ـز تـــنــهایی با من نیـــستـــــ ـــ ـ ..



هر روز تكراريست

صبح هم ماجرای ساده ایست

گنجشکها بی خودی شلوغش می کنند



عمر من قد نميدهد

به سفرت بگو كوتاه بيايد



رد پاهایم را پاک می کنم

به کسی نگویید

من روزی در این دنیا بودم.

خدایا

می شود استعـــــفا دهم؟!

کم آورده ام ...!





آن شب ...

که مـــاه عاشـــقــانه هـــایمـان را ...

تماشا می کرد ...


آن شب که شب پره ها ..

عاشــقـــانه تر ..


نــــور را می جســـتند ...!


و اتاقم ..



سرشار از عطر بوسه و ترانه بود... !

دانستم..


تـــــو پـــژواک تمــــام عـــاشــقـانه های تاریخی...!



من کویر خسته ام تویی نم نم بارون

دلم برات تنگ شده کجائی ای مهربون . .




این روزها

آب وهوای دلم آنقدر بارانی ست

که رخت های دلتنگیم را

فرصتی برای

خشک شدن نیست



همیشــــ ـــ ـه از آمدن ِ نــ بر سر کلماتــــــ ـــ ـ مـی ترسیــدَم !

نـ داشتن ِ تو ...نـ بودن ِ تو ...

نـ ماندن ِ تو ...

.

.

.

کــاش اینبــار حداقل دل ِ واژه برایــــ ـــ ـم می سوختـــــ ـــ ـ

و خبــری مـی داد از

نـ رفتن ِ تـــو ..



کاش میدانستی

لحظه هایم

بی تو تنهاست....




امید وصــل تـــو نگذاشت تا دهـــم جان را

وگـــر نه روز فراق تـــو مردن آســـان بود




خاطراتــــــ ـــ ـ کودکیـم را ورق می زنــــ ـــ ـم

و یک به یک ، عکسها را با نگاهــــ ــ ـم می نوشم

عکسهـای دوران کودکیــــــ ــــ ـم طعـــــم خوبـی دارنــد ....




" بند بند وجودمــــ ـــ ـ ..

بـه بند بند وجود تــو بستــه استـــــ ــــ ـ

با این همه بنــد

چه قـــــ ـــ ـدر از هم دوریـــــــ ــــ ـم" ..



هوایت که به سرم می زند

دیگر در هیچ هوایی،

نمی توانم نفس بکشم!

عجب نفس گیر است

هوایِ بی توئی!



میدانی تنهایی کجایش درد دارد !!؟

انکارش ...



من تو   را نمی سرایم !..

تو ...

خودت در واژه ها می نشینی ..!

خودت قلم را وسوسه می کنی !!

و شعر را بیدار می کنی !!




انگـــار

آخرین سهــــــ ــــ ــم ما از هم

همین سکوتـــــــــ ـــــــ ــــ اجباری سـتــــــ ـــ ـ ..




در بدرقــــــه چشمان تو نميتوان غربت را فراموش كرد و

كوچــــــه سراسر ميشود از وداعي عاشقانــــه...



دلِ  سبــــــزم را گــــــ ــــ ـره زد ..

و رفتـــــــ ــــ ــ تا بـــــــه آرزوهـــایش برســــد ..



گـل یا پــوچ؟

دستتــــــ را باز نکن، حســم را تباه مکــن

بگذار فقط تصــــــور کنم ..

که در دستانتــــ

برایـــم کمی عشق پنهـــان است ..



سر آن ندارد امشب که برآید آفتابی

چه خیالها گذر کرد و گذر نکرد خوابی




" تـــو "

دو حرفـــــــــ ــــــ ــــ بیشتر نیســـت ،

کلمه ی کـــوتاهی

کـــــ ـــ ـه برای گفتنش ..

جانم به لبــــــ ـــ ـ رسید و

ناتمـــــ ــــ ــام ماند ..*




حمـاقـت کـه شاخ و دم نــدارد!

حمـاقـت یـعنـﮯ مـن کـه

اینقــدر میــروم تـا تـو دلتنـگ ِ مـن شـوﮮ!

خـبری از دل تنـگـﮯ ِ تـو نمـی شود!

برمیگردم چـون

دلـتنـگـت مــی شــوم!!!




فرقـے نمـے کند !!

بگویم و بدانـے ...!

یا ...

نگویم و بدانـے..!

فاصله دورت نمی کند ...!!!

در خوب ترین جاﮮ جهان جا دارﮮ ...!

جایـے که دست هیچ کسـے به تو نمـے رسد.:

دلــــــــــــــم.....!!!



در جستجوی تو چشمانم از نفس افتاد ،

در کجای جغرافیای دلت ایستاده ام که خانه ام ابری است ،

همیشه دلتنگ توام ...



امشب بازهم پستچی پیر محله ی ما نیومد

یا باید خانه مان را عوض کنم

یا پستچی را

تو که هر روز برایم نامه می نویسی .... مگه نه ؟!!







 


ادامه مطلب

[+] نوشته شده توسط ابوذر در 11:23 | |







عکس های رمانتیک و زیبا در باران

 

باران که می بارد تو می آیی            باران گل، باران نیلوفر                    
    باران مهر و ماه و آئینه               باران شعر و شبنم و شبدر      


باران که می بارد تو در راهی            از دشت شب تا باغ بیداری
از عطر عشق و آشتی لبریز             با ابر و آب و آسمان جاری


غم می گریزد، غصه می سوزد        شب می گدازد، سایه می میرد
تا عطرِ آهنگ تو می رقصد              تا شعر باران تو می گیرد


از لحظه های تشنه ی بیدار             تا روزهای بی تو بارانی
غم می کشد ما را و می بینی         دل می کشد ما را تو می دانی

 











عکس های رمانتیک و زیبا در باران


























عکس های رمانتیک و زیبا در باران








عکس های رمانتیک و زیبا در باران



















                  


[+] نوشته شده توسط ابوذر در 10:10 | |







الا که راز خدایی، خدا کند که بیایی

تو نور غیب نمایی، خدا کند که بیایی

شب فراق تو جانا خدا کند به سرآید

سرآید و تو برآیی، خدا کند که بیایی

دمی که بی تو سر آید خدا کند که نیاید

الا که هستی مایی، خدا کند که بیایی

فسرده غنچه گلها فتاده عقده به دلها

تو دست عقده گشایی، خدا کند که بیایی

ز چهره پرده بر افکن به ظلم شعله در افکن

تو دست عدل خدایی، خدا کند که بیایی

نظام هر دو جهانی امام عصر و زمانی

یگانه راهنمایی، خدا کند که بیایی

تو مشعری عرفاتی، تو زمزمی تو فراتی

تو رمز آب بقایی، خدا کند که بیایی

دل مدینه شکسته حرم به راه نشسته

تو مروه ای تو صفایی، خدا کند که بیایی

به سینه ها تو سروری به دیده ها همه نوری

به دردها تو دوایی، خدا کند که بیایی

ترا به حضرت زهرا، بیا ز غیبت کبری

دگر بس است جدایی، خدا کند که بیایی


[+] نوشته شده توسط ابوذر در 19:45 | |







شعر عاشقانه

 


خوشا آنان که در بازار گیتی خریدار وفا بودند و هست


خوشا آنان که در راه رفاقت رفیق با وفا بودند و هستند

 

شکوفه های صورتی فدای مهربونیات

 

یه دل که بیشتر ندارم اونم فدای خنده هات


 

گفته بودی که چرا محو تماشای منی

 

آنچنان مات که حتی مژه بر هم نزنی


مژه بر هم نزنم تا که ز دستم نرود

 

ناز چشم تو به قدر مژه بر هم زدنی

 

 

سکوتم را به باران هدیه کردم

 

تمام روزها را گریه کردم


نبودی در فراق شانه هایت


به هر خاکی رسیدم تکیه کردم...


 

چندی است که بیمار وفایت شده ام

 

در بستر غم چشم به راهت شده ام

 

این را تو بدان اگه بمیرم روزی

 

مسئول تویی که من فدایت شده ام


 

به یاد آشنایان آشنا باش

 

به پیوندی که بستیم با وفا باش

همیشه یاد تو در خاطرم هست

تو هم هر جا هستی یاد ما باش

 

نا کرده گنه در این جهان کیست بگو؟

 

آنکس که گنه نکرد و چون زیست بگو؟ 

من بد کنم و تو بد مکافات دهد


پس فرق میان من و تو چیست بگو؟

 

چنین با مهربانی خواندنت چیست؟

 

بدین نامهربانی راندنت چیست؟

بپرس از این دل دیوانه من

که ای بیچاره ماندنت چیست؟

 

سنگ قبرم را نمیسازد کسی

مانده ام در کوچه های بی کسی

بهترین دوستم مرا از یاد برد

سوختم خاکسترم را باد برد

 


[+] نوشته شده توسط ابوذر در 19:27 | |







جمله کوتاه عاشقانه

بی بهانه...

+ تو را به یاد آن روز، تو را به یاد گلبرگ های خشک آن روز خشکیده، تو را به روز اولین بار دیدنت، تو را به اولین نگاه عاشقانه، تو را به یاد باران روز نیامدنت، تو را به تنهایی روز رفتنت، تو را به باران روز برگشتنت، تنهایم مگذار.

+ بین ما فاصله ای نیست بجز فراموشی، تو را به یاد خواهم آورد، تو را به یاد خواهم داشت، تو را هر شب در رویاهایم تکرار خواهم کرد و هر روز که برمیخیزیم گوشه لبم لبخند است، بین من و تو رازهای نگفته ایست، که هرگز به کلام نخواهم آورد.



+ گاه می اندیشم میتوانی به لبخندی این فاصله را برداری، دستهای تو توانایی آن را دارد که به من زندگی بخشد، می توانی تو به من زندگی ببخشی و یاد بگیری از آنچه به من میبخشی، چشم های تو به من میبخشد عشق و شور و مستیريال و تو چون مصرع شعری زیبا سطر برجسته ای از زندگی من هستی؛ دوستت دارم ای تنهاترینم.

+ نگاهم یاد باران کرد امشب، مرا سر در گریبان کرد امشب، غم فریاد من از این و آن نیست، دلم یاد عزیزان کرد امشب.

+ دوست داشتن را باید از برگ درختان یاد گرفت، وقتی زرد میشند، وقتی میمیرند، وقتی از درخت جدا میشند، پای همون درخت می افتند.

+ آنکه چشمان تو را اینهمه زیبا میکرد، کاش از روز ازل فکر دل ما میکرد، یا نمیداد به تو اینهمه زیبایی، یا مرا در غم عشق تو شکیبا می کرد.


[+] نوشته شده توسط ابوذر در 17:17 | |







فرق من و تو...

گفتي عاشقمي،گفتم دوستت دارم.

گفتي اگه يه روز نبينمت ميميرم،گفتم من فقط نارارحت ميشم.

گفتي اگه يه مدت نبينمت دق مرگ ميشم،گفتم من دلتنگ ميشم.

گفتي به جز تو به كسي فكر نميكنم،گفتم اتفاقا من به خيلي ها فكر ميكنم.

گفتي تا ابد تو قلب مني،گفتم فعلا تو قلبم جا داري.

گفتي تو همه كس مني،گفتم تو عشق مني.

گفتي قسم ميخورم كه هيچوقت تنهات نذارم،گفتم من فقط قول ميدم كه تنهات نذارم.

گفتي عهد ميبندم تحت هر شرايطي كنارت بمونم،گفتم من تا آخرش كنارتم.

گفتي اگه بري با يكي ديگه من خودمو ميكشم،گفتم اما اگه تو بري با يكي ديگه،من فقط دلم ميخواد طرف رو خفه كنم.

گفتي...........،گفتم..........

حالا فكر كردي فرق ما اينهاست؟؟؟؟؟نه!!!!

فرق ما اينه كه: تو دروغ گفتي، من راستشو...


[+] نوشته شده توسط ابوذر در 11:47 | |



صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 6 صفحه بعد